پووووووووووول
پسره ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﺵ ﻣﯿﮕﻪ :ﭘﻨﺞ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﻦ ﺑﺪﻩﺑﺎﺑﺎﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﭼﯽ ؟ﭼﻬﺎﺭ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﻦ !ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﻭﺍﺳﻪ ﭼﯽ ؟ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻭ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﻦ ﻣﯿﮕﯿﺮﻥﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﻦ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﯿﺎﻥﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﭘﻮﻧﺼﺪ ﺗﻮﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ؟ﺑﺎﺑﺎﯼ ﻣﻦ ﺳﯿﺼﺪ ﺗﻮﻣﻦ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺪﺍﺩ ﮐﻪﻣﻦ ﺑ:ﺨﻮﺍﻡ ﺩﻭﯾﺴﺖ ﺗﻮﻣﻦ ﺑﺪﻡ !ﺑﯿﺎ ﺣﺎﻻ ﺍﯾﻦ ﺻﺪ ﺗﻮﻣﻦ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﭘﺴﺮﻩ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺩﯾﺪﭘﻨﺠﺎﻩ ﺗﻮﻣﻨﯿﻪ ! |
نظرات شما عزیزان:
بــرگـرد
نـه اینکــهבلم برایــت تـــنـگ شـבه باشـב
نــــه (!)
خنـجــرت جـا مـانـבه است؛
نمــے گـذارב تکیــه بـבهــم ...
دلم تنگ است...
دلم اندازه حجم قفس تنگ است
سکوت از کوچه لبریز است
صدایم خیس و بارانی ست
نمیدانم چرا در قلب من پاییز طولانیست ...
روزهای رفته
به چوب کبریت های سوخته می مانند
جمع آوری شده در قوطی خویش
هر کاری می خواهی بکن
آن ها دوباره روشن نمی شوند
و روزی سیاهی آن ها دستت را آلوده می کند
روزهای چوبی ات را باید از همان آغاز
بیهوده نمی سوزاندی ..
به چوب کبریت های سوخته می مانند
جمع آوری شده در قوطی خویش
هر کاری می خواهی بکن
آن ها دوباره روشن نمی شوند
و روزی سیاهی آن ها دستت را آلوده می کند
روزهای چوبی ات را باید از همان آغاز
بیهوده نمی سوزاندی ..
اسمِ بازیِ من و خدا زندگی ست
هیچ چیز، مثلِ بازیِ قشنگِ ما عجیب نیست
بازی ای که ساده است و سخت،
مثلِ بازیِ بهار با درخت
با خدا طرف شدن کارِ مشکلی ست،
زندگی
بازیِ خدا و یک عروسکِ گِلی ست!
هیچ چیز، مثلِ بازیِ قشنگِ ما عجیب نیست
بازی ای که ساده است و سخت،
مثلِ بازیِ بهار با درخت
با خدا طرف شدن کارِ مشکلی ست،
زندگی
بازیِ خدا و یک عروسکِ گِلی ست!
روزی از دل پرسیدند: کی شادی؟
گفت: هر وقت که عزیزی یادم کند
پس خدایا آنکه صادقانه مرا یاد می کند
عاشقانه نگاهش کن.
گفت: هر وقت که عزیزی یادم کند
پس خدایا آنکه صادقانه مرا یاد می کند
عاشقانه نگاهش کن.
آخ روزگـــــار...
آنقــدر زیـر آوار مصیبـت هــایت لهــــم کـــردی کــه اکــنون...
جـهانیـــان کــه هیـچ؛خـــدا هــم کــه مــرا دیــد ...
بغضـش گــرفت...!!
آنقــدر زیـر آوار مصیبـت هــایت لهــــم کـــردی کــه اکــنون...
جـهانیـــان کــه هیـچ؛خـــدا هــم کــه مــرا دیــد ...
بغضـش گــرفت...!!
به بعضی ها باید گفت: درسته که سر تا پای من یک قرونه….
ولی خب باز واسه تو گرونه….
پاسخ: لاااااااااااااااایک خعلی باحال بود
ولی خب باز واسه تو گرونه….
پاسخ: لاااااااااااااااایک خعلی باحال بود